به گزارش سرویس مسجدپژوه پایگاه تخصصی مسجد، حجتالاسلام روحالله کریمی از مدیریت تولید و محتوای معاونت فرهنگی و اجتماعی مرکز رسیدگی به امور مساجد در یادداشتی به مناسبت عقب نشینی رژیم جعلی اسرائیل از مواضعش و قبول آتش بس با «حماس» نوشت؛ برای این که بتوانیم به تحلیل شرایط حال حاضر منطقه و جهان
و وقایع احتمالی آینده بپردازیم لازم است به بررسی و تحلیل گذشته بپردازیم. اصولا
آینده، از دل روندهای گذشته پدید میآید و برای آن که آینده را بشناسیم لازم است
روندهای گذشته را بشناسیم. بر این اساس، پیش از آن که به تحلیل حوادث احتمالی
آینده بپردازیم لازم است به مرور گذشته بپردازیم.
جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا، سال گذشته، چند هفته پس از
آغاز عملیات طوفانالأقصی توسط حماس، در دیدار با رئیسجمهور شیلی، صحبتهای بسیار
مهمی انجام داد: «به اعتقاد من، شاید [با گذشت] هر ۶ تا هشت نسل، لحظاتی پیش میآید که جهان در مدت زمان بسیار
کوتاهی تغییر میکند.» وی در ادامه میگوید: «فکر میکنم آنچه در ۲ یا سه
سال آینده اتفاق میافتد تعیین میکند که جهان در پنج یا ۶ دهه آینده چگونه خواهد بود.»
نظمهای بزرگ جهان، همیشه از دل جنگهای بزرگ بیرون میآیند.
رؤسای جمهور آمریکا معمولا مدیران عامل هیئت مدیرۀ پشت پردۀ حاکم بر ایالات متحده
و کل جهان هستند که از خود، مستقلا چیزی نمیگویند و اقدامی نمیکنند و مواضع آنها
آیینهای برای انعکاس پشت پرده های حاکم بر جهان است. بر این اساس اگر صحبتهای
بایدن در دیدار فوق را مبنا قرار دهیم میتوان گفت باید در دو سه سال پیشِرو
منتظر جنگ مهیبی در دنیا باشیم. این فتنه، میطلبد که بسیار هوشیار باشیم و در
شناخت تکلیف و انجام آن، بیش از پیش کوشا باشیم. در دو جنگ جهانی قبلی، ایران
اگرچه مستقیما داخل در جنگ نبود، اما به دلیل خیانتهای داخلی و توطئه های خارجی،
از کشورهای درگیر جنگ، آسیب بیشتری دید. در جنگ جهانی اول، در اثر ایجاد قحطی
مصنوعی در ایران توسط استعمار خبیث بریتانیا قریب به 10 میلیون ایرانی از بین
رفتند. در جنگ جهانی دوم نیز همین اتفاق با تعداد کشته های کمتر (بیش از چهار
میلیون) رخ داد. بر این اساس، در جنگ پیشِرو باید هوشیار باشیم که کشور عزیزمان
دچار فتنه ها و توطئه ها نشود.
در اینجا لازم است به مرور نظمهای رخ داده در قرون اخیر
بپردازیم. در 400 سال اخیر، سه نظم بزرگ در دنیا اتفاق افتاده که هر سه نظم از دل
سه جنگ بزرگ به وجود آمده است. نظم اول در سال 1648 م در پیمان صلح وستفالی، پس از
پایان جنگهای سی ساله به وجود آمد. در این نظم، ابرقدرتهای وابسته به مسیحیت
کاتولیک، یعنی اسپانیا و پرتغال، جای خود را به ابرقدرتهای وابسته به مسیحیت
پروتستان، یعنی هلند و انگلیس دادند. موج سکولاریزه شدن اروپا از این نظم شروع شد.
نظم بعدی، پس از پایان جنگهای ناپلئونی، در سال 1815 در کنگرۀ وین شکل گرفت. در
این نظم، فرانسه که رقیب جدی بریتانیا برای ابرقدرتی جهان بود، فرو ریخت و
بریتانیا به عنوان قدرت جهانی، تسلط خود را بر نقاط مختلف دنیا، به ویژه آمریکای
جنوبی، افزایش داد و قدرت در فضای داخلی اروپا نیز میان سه امپراتوری روسیه، اتریش
(هابسبورگ) و پروس (آلمانِ بعدی) تقسیم شد.
سومین و آخرین نظمِ 400 سال اخیر، پس از جنگ جهانی اول به
وجود آمد که هنوز هم برقرار است، تا زمانی که نظم جدید فرا رسد. جنگ جهانی اول، بیشک
یکی از مهمترین مقاطع کل تاریخ بشر است. برای این که بتوانیم اهداف جنگ جهانی اول
را که منجر به نظم پس از آن شد، بشناسیم باید به چند دهه پیش از آن بازگردیم. از
چند دهه قبل از جنگ جهانی اول، دو قدرت جدید در صحنۀ جهانی ظهور کردند: ژاپن و
آلمان؛ اما نگرانی اصلی از آلمان بود. انگلستان به عنوان ابرقدرت جهانی در قرن 19،
از بالا آمدن آلمان در هرم جهانی قدرت نگران بود؛ به همین دلیل باید آلمان را مهار
میکرد؛ همانطور که در نظم قبلی، فرانسه را مهار کرده بود. آلمان هم با دیدۀ
حسادت به مستعمرات بریتانیا و حتی فرانسه مینگریست و در صدد بود برای خود،
مستعمراتی دست و پا کند؛ به همین دلیل یکی از مهمترین اهداف جنگ جهانی اول، مهار و
بلکه فروپاشی آلمان بود.
یکی دیگر از اهداف جنگ جهانی اول، فروپاشی و تجزیۀ
امپراتوری عثمانی بود. برای این که بدانیم چرا امپراتوری عثمانی باید فرو پاشیده
میشد باید به کمتر از دو دهه قبل از جنگ جهانی اول برویم. در سال 1897 م کنگره ای
به نام «کنگرۀ بال سوئیس» تشکیل شد. مدعوین این جلسه بزرگان یهود دنیا، و ریاست
کنگره با روزنامه نگار و نویسنده ای یهودی به نام «تئودور هرتزل» بود. هدف این
کنگره، تشکیل دولت یهود بود که هرتزل پس از پایان کنگره، صراحتا آن را بیان داشت. پس از کنگرۀ
بال، بر سر این که دولت یهود در کدام سرزمین تشکیل شود، اختلافاتی وجود داشت که در
نهایت، سرزمین فلسطین به عنوان گزینۀ نهایی انتخاب شد. فلسطین در این سالها تحت
حاکمیت امپراتوری عثمانی بود.
پس از این انتخاب، هرتزل در ادامۀ پیگیریهای خود برای
تشکیل دولت یهود، به دربار عثمانی میرود تا سرزمین فلسطین را از سلطان عبدالحمید
دوم، سلطان وقت عثمانی، دریافت کند و دولت یهود را تشکیل دهد، اما با جواب منفی
محکم سلطان مواجه میشود. از این پس بود که توطئه برای فروپاشی عثمانی فاز جدیدی
به خود گرفت. یکی دیگر از اهداف جنگ جهانی اول، فروپاشی امپراتوری عثمانی بود تا
فلسطین مهیای تشکیل دولت یهود شود.
با آغاز جنگ جهانی اول، در بحبوحۀ جنگ، در سال 1916 م در حالی
که هنوز امپراتوری عثمانی، تجزیه نشده بود، قراردادی با عنوان سایکس- پیکو میان
انگلستان و فرانسه منعقد شد. بر اساس این پیمان، لبنان، سوریه و کردستان شمالی،
تحت حاکمیت فرانسه، و عراق و اردن و فلسطین به قیمومیت انگلستان در آمدند. در دل
جنگ جهانی، اتفاقات عجیبی در درون امپراتوری عثمانی رخ داد که هدف آن، تجزیۀ
عثمانی بود. این هدف محقق شد و پس از جنگ، مفاد پیمان سایکس- پیکو اجرایی شد.
در سال پایانی جنگ، جیمز بالفور، وزیر امور خارجۀ انگلستان،
از پادشاه انگلستان خواست تا با تشکیل کشور اسرائیل در سرزمین فلسطین موافقت کند.
پادشاه نیز در اعلامیه ای که با عنوان اعلامیۀ بالفور در تاریخ مشهور شده با این
درخواست موافقت کرد. با صدور این اعلامیه، زمینۀ مهاجرت یهودیان اروپا به فلسطین
به وجود آمد.
در یک جمله میتوان گفت هدف اساسی جنگ جهانی اول، تشکیل
نطفۀ نامشروع کشور اسرائیل و شروع دوران جنینی آن بوده است و پس از جنگ جهانی دوم،
این مولود شوم به دنیا آمده است. اما این نطفۀ نامشروع نیاز به محافظت دارد؛ بر
این اساس، باید دورتادور این جنین، محافظانی به وجود بیایند. به همین دلیل،
کشورهای اطراف باید به دست سرسپردگان انگلیس و یهود بیفتد تا دوران جنینی طی شود؛
لذا با فاصلۀ اندکی پس از جنگ با سرعت زیادی تغییرات اساسی در کشورهای منطقه به
وجود آمد. ایران به رضاخان سپرده شد که اطراف او را یهودیان مخفی تشکیل میدادند،
در ترکیه، آتاتورک به قدرت رسید و اردن و عراق و عربستان به شریف حسین، مزدور عرب
که نقشی اساسی در کمک به انگلستان برای تجزیۀ عثمانی داشت سپرده شد. البته کمی
بعد، خاندان سعودی توانست عربستان را از چنگ شریف حسین در آورد. تمام این افراد و
خاندانها، متعهد به انگلستان، وظیفۀ حفاظت از جنین شوم را بر عهده داشتند.
زمینه سازی برای مهاجرت یهودیان به فلسطین ادامه داشت، اما
سرعت مهاجرت بسیار پایین بود. یهودیان اروپا راضی نمیشدند خانه و کاشانۀ خود را
که قرنها در آن زیسته بودند رها کنند و به جای دیگری بروند. جنگ جهانی دوم و
عَلَم کردن هیتلر به عنوان یک مترسک، موجب تسریع مهاجرت یهودیان به سرزمینهای
اشغالی شد. در حقیقت، جنگ جهانی دوم، کاتالیزور تشکیل کشور جعلی و نامشروع اسرائیل
بود. این مهاجرت آنقدر شدت گرفت که نصاب جمعیت برای تشکیل دولت جعلی به وجود آمد و
سه سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، مولود نامشروع ولادت یافت.
این مولود قرار نبوده در حد طفولیت و کودکی باقی بماند،
بلکه برنامه بر این بوده و هست که رشد و نشو و نما یابد و تمام منطقه را در سیطرۀ
شوم خود در آورد. کشورهای اطراف که در دوران جنینی، حافظ او بودند، در طرح جدید
باید هر یک تکه تکه و کوچک شوند و هر یک، تکه هایی از خود را به کودک نامشروع
بدهند تا او بزرگ منطقه شود و آنها کوچک شوند؛ پس نظم بعدی، نظمی است برای بزرگ
شدن این کودک با عنوان «اسرائیل بزرگ».
اولین کشوری که در مقابل نظم آینده شورید، ایران بود. امام
خمینی ره از نیت شوم اسرائیل بزرگ خبر داد. امام حتی در
دورانی که در حال مبارزه با رژیم شاهنشاهی بود و پیروزی انقلاب فرا نرسیده بود به
مخالفت قاطع با اسرائیل پرداخته بود. پس از انقلاب، این مخالفت به مرحلۀ عملی در
آمد و انقلاب اسلامی به تقویت و تجهیز گروههای مبارز فلسطینی و لبنانی پرداخت و
اسرائیلی را که طراحی اشغال نیل تا فرات را در سر داشت، در دیوارهای سرزمینهای
اشغالی محصور نمود. کاربه جایی رسید که اسرائیلی که در مطلق جنگهای قبل از انقلاب
اسلامی پیروز بود، در هیچ یک از جنگهای بعد از انقلاب نتوانسته پیروز شود.
چنانچه گفته شد مدتی پس از شروع عملیات 7 اکتبر سال 2023 جو
بایدن رئیسجمهور وقت ایالات متحده در دیدار با رئیسجمهور شیلی از شروع یک نظم
جدید صحبت کرد. این نظم حداقل دو هدف عمده دارد: 1- تعیین هرم قدرت جهانی 2- تعیین نظم منطقهای در نقاط مختلف دنیا به
ویژه غرب آسیا و شمال شرق آفریقا
در نظم جهانی، به نظر میرسد نظم آیندۀ دنیا چند قطبی خواهد
بود. در این نوشتار، بحث ما بیشتر نظم منطقه ای است. اگرچه کشور عزیزمان، ایران
اسلامی، تحت رهبری حکیمانۀ رهبر معظم انقلاب، پتانسیل این را دارد که در ساختار
آیندۀ نظم دنیا نقشی اساسی ایفا کند، اما فعلا در این نوشتار، آن نظم، مد نظر ما
نیست. ابتدا باید بتوانیم نظم آیندۀ منطقه را طوری پیش ببریم که علیه ما نباشد و
با مدیریت صحیح این نظم به سراغ نظم جهانی برویم.
با شناخت نظم قبلی، اینک میتوانیم بهتر به بررسی نظم آیندۀ
منطقه بپردازیم. در نظم قبلی، امپراتوری عثمانی فرو پاشید تا راه برای تشکیل کشور
اسرائیل باز شود. در نظم جدید که مبتنی بر نظریات برنارد لوئیس، خاور میانه شناس
مطرح یهودی، طراحی شده ترکیه باز هم باید در معرض تجزیۀ بیشتر قرار گیرد. کردستان،
منطقه ای است که در نظم جدید باید از ترکیه جدا شود. در طرف مقابل اما، ترکیه در
فکر احیای مجدد امپراتوری عثمانی است. عثمانی حتی به محدوده ای فراتر از شامات و
عراق فکر میکند. اردوغان فکر تصرف منطقۀ قفقاز و آسیای میانه (غرب و شرق دریای
کاسپین) را نیز در سر دارد. در حال حاضر ترکیه، سوریه را به عنوان نقطۀ شروع قرار
داده و توسط گروهک تروریستی تحریر الشام، به اشغال بخشهایی از سوریه پرداخته است.
احتمال بسیار زیاد، اولین تعارض منافع جدی در منطقه از همین
ناحیه رخ خواهد داد؛ به این ترتیب که اسرائیل در نظم جدید میخواهد نیل تا فرات را
اشغال کند، اما در طرف مقابل، ترکیه قصد احیای امپراتوری عثمانی را دارد که این دو
در منطقۀ تاریخی نیل تا فرات دچار تعارض منافع جدی هستند. فعلا برای کنار زدن نفوذ
ایران در سوریه، هر دو با یکدیگر متحد هستند، اما با کنار رفتن دغدغۀ مشترک، به
تدریج اختلافات عمیق آنها نمایان شده و خواهد شد. جروزالم پست در 6 ژانویه 2025 در
مطلبی با اشاره به میل آنکارا برای بازگرداندن دوران امپراتوری عثمانی مینویسد:
«اسرائیل باید برای رویارویی با ترکیه آماده شود.» ترکیه بالاخره عقوبت خیانت خود
به جهان اسلام را پس خواهد داد و احتمال زیاد درگیر جنگی مهیب با محور غربی بر سر
سوریه و دیگر مناطق خواهد شد. این تعارض منافع، شاید یکی از مهمترین تعارضات در
نظم جدید خواهد بود. این تعارض فقط مربوط به سوریه نخواهد بود و کل نیل تا فرات را
شامل میشود، اما هنوز به صورت آتش زیر خاکستر است. در حقیقت، غربیها از طمع
ترکیه استفاده کرده اند تا بحران خود را در کوتاه مدت حل کنند، اما نخواهند گذاشت
ترکیه پای خود را از گلیمش درازتر کند.
اسرائیل برای رسیدن به رؤیای «اسرائیل بزرگ» فقط با ترکیه
دچار تعارض منافع نیست، بلکه مصر نیز دیر یا زود درگیر نزاع و آشوب خواهد شد. محل
نزاع دیگر در اردن خواهد بود. تشکیل کشور اردن حاصل خیانت شریف حسین به امپراتوری
عثمانی است و خاندان پادشاهی اردن، این کشور را میراث خود میداند و بعید است به
راحتی آن را در اختیار توسعه طلبی اسرائیل قرار دهد. عبدالله، پادشاه اردن، نه
تنها بر اردن ادعای ارضی دارد، بلکه بر بخشهایی از عراق و عربستان نیز، چنانچه در
توضیحات نظم سایکس- پیکویی گذشت، ادعای ارضی دارد. پس در نظم آینده، اردن نیز باید
از ادعاهای ارضی خود، حتی اردن کوتاه بیاید و آن را به اسرائیل واگذار کند؛ اما
آیا پادشاه اردن زیر بار چنین واگذاری به راحتی خواهد رفت؟ در اینجا نیز یک گسل
احتمالی مطرح است.
گسل احتمالی بعدی، میان عربستان و اسرائیل خواهد بود.
خاندان سعودی نیز در نظم جدید باید لااقل یک سوم از خاک خود را به اسرائیل بزرگ
بدهد؛ آیا خاندان سعودی راضی به چنین کاری خواهد شد؟ به این ترتیب، عربستان آینده،
سه مدعی دیگر، غیر از سعودی نیز دارد: اسرائیل، اردن و ترکیه (با مبنای احیای
امپراتوری عثمانی).
چشمانداز آیندۀ خاندان سعودی، چشمانداز روشنی نیست و گسلهای
عمیقی در این خاندان وجود دارد. توضیح این که مطابق قانون اساسی عربستان که توسط
عبدالعزیز، مؤسس خاندان سعودی، ابلاغ شده، تا زمانی که یکی از فرزندان وی در قید
حیات هستند، حکومت به نسل بعد نمیرسد؛ در حالی که هنوز فرزندان عبدالعزیز در قید
حیات هستند، محمد بن سلمان داعیۀ پادشاهی دارد. مشکل دیگر، خلأ قانونی است که در
این کشور وجود دارد. قانون اساسی این کشور برای دوران مابعد فرزندان عبدالعزیز
ساکت است و راهکاری نیندیشیده است. بر این اساس، بر فرض که فرزندان عبدالعزیز همگی
از دنیا بروند معلوم نیست فرایند انتقال پادشاهی به نسل بعدی چگونه باید باشد.
علاوه بر این بسیاری از نوادگان سعودی هستند که خود را بسیار برتر از محمد بن
سلمان برای پادشاهی میدانند. این گسلها چشمانداز مبهمی پیشِروی خاندان سعودی
قرار میدهد. چرخش عربستان به سمت شرق به ویژه چین نیز ممکن است کینۀ غرب و آمریکا
را نسبت به عربستان برانگیزد و سعودی را دچار سرنوشتی مانند رضاخان در جنگ جهانی
دوم به دلیل چرخش به سوی آلمان نماید. عربستان شاید بوهایی برده که تاریخ مصرفش
تمام است و در نظم جدید باید سرزمین خود را تقدیم اسرائیل بزرگ کند و شاید به همین
دلیل به مخالفت با اشغالگری اسرائیل در سوریه پرداخته است.
گسل دیگر در منطقه، میان اردن و ترکیه است. اردن نیز خود را
وارث بخشی از منطقه میداند که با ادعای عثمانی گری ترکیه در تعارض است.
گسل دیگری میان عربستان و امارات با قطر وجود دارد. قطر به
دلیل گرایشات اخوانی، در اشغال سوریه توسط تحریرالشام با ترکیه همسو بود. قرار است
گاز قطر از سمت سوریه به ترکیه و اروپا برود تا در جنگ احتمالی آینده میان روسیه و
اروپا، کشورهای این قاره بتوانند گاز قطر را جایگزین گاز روسیه کنند. تسلط قطر بر
سوریه، موجب حساسیت و حسادت عربستان و امارات خواهد بود. اکنون عربستان برای جبران
این عقب ماندگی، به دنبال اعمال نفوذ در لبنان است.
تعارض منافع دیگر، میان کردها و ترکهاست که نزاعی سنتی است
و گسل آن در حال فعال شدن است. در این نزاع، آمریکا و اسرائیل، طرف کردستان هستند.
در خارج از منطقه نیز همانطور که گفته شد مدعیانی وجود
دارد. یکی از این مدعیان، فرانسه است که نمیخواهد مفاد قرارداد سایکس- پیکو بر هم
بخورد، مگر این که در نظم جدید، سهم درخور توجهی پیدا کند.
مدعی دیگر، روسیه است. روسیه در اشغال سوریه، آنطور که
باید، همانند مبارزه با داعش، به مقابلۀ جدی با اشغال سوریه نپرداخت. شاید دلیل
این مسأله، درگیری در جبهۀ اوکراین است که توان روسیه را نسبت به قبل، تحلیل برده
است. البته حدس نگارنده این است که شاید ایالات متحده، اوکراین و سوریه را با
روسیه معامله کرده است.
علاوه بر تمام اینها آمریکا و انگلستان به هیچ نمیخواهند
نظم آیندۀ منطقه، خارج از ارادۀ آنها رقم بخورد، به همین دلیل به احتمال بسیار
زیاد در مقابل طمع ترکیه خواهند ایستاد و این میتواند یک گسل جدی در سوریه باشد.
همانطور که ملاحظه شد گسلهای بسیار زیادی در سوریه وجود
دارد که حتی فعال شدن برخی از آنها نیز میتواند زلزله هایی چندوجهی در این کشور
ایجاد کند.
جمهوری اسلامی تلاش زیادی کرد تا سوریه حفظ شود، اما وضعیت
سوریه به قدری وخیم بود که این امر امکانپذیر نشد. بیتوجهی اسد به وضعیت معیشتی
مردم و ارتش سوریه موجب ایجاد ناامیدی مردم و عدم حمایت از حاکمیت سوریه شده بود.
اشتباه اساسی دیگر اسد، انحلال الدفاع الوطنی بود. الدفاع الوطنی ساختاری بود که
با الگوبرداری از بسیج در ایران توسط شهیدان سلیمانی و همدانی شکل گرفته بود. پس
از سقوط داعش، اسد میتوانست با الگوگیری از جهاد سازندگی ایران، دفاع وطنی را در
امر سازندگی پس از جنگ به کار گیرد و در عین حال در مواقع لازم، از توان دفاعی
آنها هم استفاده کند، اما نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه توسط اسد به انحلال
رسید. سرعت تحولات اخیر و اشغال سوریه توسط تحریرالشام آنقدر بالا بود که فرصتی
برای سازماندهی مجدد دفاع وطنی باقی نگذاشت.
جمهوری اسلامی بنای بر استعمار و استثمار ندارد، بلکه میخواهد
ملتها و دولتها روی پای خود بایستند و بر روی کمکهای کشورمان نیز حساب کنند. وقتی
تمایلی از سوی دولت و ملت سوریه برای دریافت کمک ایران نشان داده نشد، ایران نیز
به ناچار، صحنۀ سوریه را خالی کرد. اما نگارنده با توجه به مطالب فوقالذکر معتقد
است سقوط سوریه اگرچه برای مردم سوریه دردناک بوده و خواهد بود، اما لطف خفیه ای
است که به مرور ابعاد آن روشن خواهد شد.
ایران به هیچ وجه نمیخواست سوریه را میان کفتارها و
لاشخورها رها کند، اما تقدیر این چنین رقم خورد. اگر ایران در سوریه میماند سوریه
به سختی حفظ میشد، اما تمام کشورهایی که در تحلیل بالا ذکر کردیم، علیه کشورمان
به ائتلاف روی میآوردند، اما اینک با کنار رفتن ایران، خیال آنها از دشمن مشترک
راحت شده و نوبت به گرفتن سهم رسیده است؛ اما چنانچه ذکر شد تعارض منافع چند وجهی
که در سوریه وجود دارد، موجب خواهد شد جنگی چندوجهی در سوریه میان لاشخورها بر سر
جنازۀ سوریه صورت بگیرد. اینها به زودی خود، به دست یکدیگر نابود خواهند شد. از
این جهت است که نگارنده معتقد است کنار رفتن ایران از این مهلکه لطف خفیۀ الهی
است؛ اگرچه که ایران هرگز به دنبال خالی کردن صحنه نبود.
اما عراق؛ بسیاری از کشورهای یاد شده و در رأس آنها آمریکا
و انگلیس و به دنبال این دو، رژیم منحوس صهیونیستی برای ایجاد نظم جدید، به دنبال
این هستند که برنامۀ سوریه را در عراق نیز اجرا کنند. مانع جدی در این مسیر، جریان
الحشد الشعبی است که این نیز مدل عراقی از بسیج ایران است. برای تسهیل تسلط بر
عراق، غرب به شدت به دنبال انحلال حشد است. انحلال حشد، از دو کانال پیگیری میشود:
آیتالله سیستانی و دولت عراق. آیتالله سیستانی به شدت در مقابل این خواستۀ غرب،
مقاومت نموده است. البته نگارنده معتقد است باید مراقب ترور ایشان بود. این مسأله،
زمانی نگران کننده تر میشود که توجه کنیم که ایشان در لیست ترور رژیم صهیونی قرار
دارند.
کانال دیگری که دنبال میشود دولت عراق است. دولت عراق از
جهت اقتصادی به شدت تحت فشار آمریکاست؛ به همین دلیل بیم این وجود دارد که دولت
عراق، تحت فشار، تسلیم خواستۀ نامشروع غرب شود. نفوذ در دولت عراق نیز مسأله ای
نگران کننده است که همیشه وجود داشته و این بار، بیشتر احساس میشود.
نقطۀ دیگری که در مقابل نظم آینده، علاوه بر دیگر اعضای
مقاومت، چالشی جدی ایجاد نموده است یمن است. یمن دیر به جبهۀ مقاومت پیوست، اما
وقتی پیوست بسیار جانانه پیوست. شاید تدبیر الهی این بود که سالهای سال، حواس
دشمن، معطوف بر فلسطین و لبنان و سوریه شود و از یمن باز بماند. در این سالها یمن
با حمایت پنهان ایران، چراغ خاموش بالا آمد و اکنون پس از ایران، مهمترین چالش نظم
آیندۀ منطقه است که غرب تاکنون در مقابل آن، مستأصل مانده و بإذنالله خواهد ماند.
امید وافر داریم با انجام تکلیف الهی خود بتوانیم امدادهای
غیبی الهی را به سوی خود جلب کنیم و در آیندۀ نزدیک شاهد پیروزی نهایی جبهۀ حق
علیه نظام استکبار باشیم.