فیش منبر عید قربان / دلالت‌های تربیتی قربانی کردن

 ۱۳۹۵/۰۶/۲۰

به نام خدا      

ایجاد انگیزه[1]

قربانی کردن، از صدقات مهم و مورد اعتنای دینی است و برای جلوگیری از حوادث و بلایا بسیار مؤثر است. یکی از نزدیکان حضرت امام خمینی ـ رحمه‌الله علیه- به نام آیت‌الله مسعودی خمینی میگویند: «در همان بحبوحه نهضت 41 یا 42، دو سه مرتبه آقای بهجت ـ رحمه‌الله علیه- به من فرمودند که شما به آقای خمینی رحمه‌الله علیه- بگویید، فردا صبح فلان ساعت، دو رأس گوسفند قربانی کند و من میآمدم به امام ـ رحمه‌الله علیه- اطلاع میدادم، ایشان هم بلافاصله به من می‌گفت شما به قصاب بگویید دو رأس گوسفند از طرف ما قربانی کند، بعد پولشان را میدهیم. بار دیگر نیز آقای بهجت ـ رحمه‌الله علیه- به من پیغام داد که به امام بگویم: سه رأس گوسفند قربانی کند، آقا هم بلافاصله دستور داد سه رأس قربانی کنند. اینها همه مسائلی بود که بین امام و آیتالله بهجت ـ رحمه‌الله علیه- بود و ما فقط ظواهرش را میدیدیم و از باطنش اطلاع نداشتیم.»[2]

ذبح اسماعیل و قربانی هابیل و قابیل از نمونه‌های تاریخی قربانی در راه خداوند هستند که آیات قرآن گوشه‌هایی از آن را تبیین کرده‌اند. همچنین روایات متعددی به آثار و فلسفه و هدف قربانی پرداخته و افراد را به انواع قربانی واجب و مستحب تشویق نموده و با بیان فضیلت این عمل خداپسندانه درصدد فرهنگی‌سازی آن هستند.

 حال این سؤال پیش می‌آید: دلیل این‌همه توصیه و تأکید چیست؟ چرا معصومین (ع) از طرق مختلفی مسلمانان را بر انجام قربانی تشویق کرده‌اند؟

با بررسی تحلیلی آیات و روایات، می‌توان به این نتیجه دست یافت که یکی از دلایل کلیدی تأکید مسئله قربانی، وجود درس‌های تربیتی این عمل و تاثیرگذاری آن جهت دستیابی به قرب الهی است.

سؤال بعدی که در اینجا به ذهن خطور می‌کند این است که چه درس‌های تربیتی در این عمل نهفته شده است؟ این نماد ذبح عظیم چه پندها و توصیه‌های برای ما دارد؟

متن و محتوا

اقسام قربانی عبارتند:

1. قربانی که در مراسم حج واجب می‌شود

2. قربانی که برای کفارات حج واجب می‌گردد

3. قربانی که بر اساس نذر واجب می‌شود.

4. قربانی مستحبی

در روز عید قربان هر سال چه برای حاجی و چه غیر حاجی، چه در منی و چه در شهرها، مستحب است، گوسفند قربانی کنند. نوعی از قربانی مستحب نیز برای کودکی که تازه به دنیا آمده انجام می‌شود که «عقیقه» نام دارد و بر آن تأکید فراوان شده است؛ اما برخی از درس‌ها و توصیه‌های تربیتی این عمل عبادی عبارتند:

درس‌های تربیتی قربانی کردن

1. تسلیم الهی بودن

در قربانی کردن ظاهر عمل سربریدن است؛ اما واقعیت قضیه نهایت تسلیم، سرسپردگی، عشق و علاقه بنده به مولای خود است. چه عشقی بالاتر از اینکه انسان حاضر شود، عزیزترین کسان خود را برای رضای خالقش با دستان خود ذبح کرده و قربانی نیز عاشقانه تسلیم شود، نه به زور و قهر که در مفهوم خشونت نهفته است.

حضرت ابراهیم - علیه‌السلام- که بارها از کوره داغ امتحان الهى سرافراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا می‌زد و سر بر فرمان حق می‌گذاشت و فرزندى را که یک عمر در انتظارش بوده و اکنون نوجوانى برومند شده است، با دست خود سر می‌برید! ولى او باید قبل از هر چیز فرزند را برای این کار آماده می‌کرد، رو به سوى اسماعیل کرد و گفت: «قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى[3]؛ فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم، بنگر نظر تو چیست»

فرزندش که نسخه‏اى از وجود پدر ایثارگر بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طیب خاطر از این فرمان الهى استقبال کرد و با صراحت و قاطعیت گفت: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ؛ پدرم هر دستورى به تو داده شده است اجرا کن» و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که «به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت» (سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ).

این تعبیرات پدر و پسر بسیار عمیق است و ریزه‌کاری‌های فراوانی در آن نهفته شده است.

پدر با صراحت مسئله ذبح را با فرزند 13 ساله مطرح مى‏ کند و از او نظرخواهى مى‏ کند، براى او شخصیت مستقل و آزادى اراده قائل مى‏ شود، او هرگز نمى‏ خواهد فرزندش را بفریبد و کورکورانه به این میدان بزرگ امتحان دعوت کند. او مى‏ خواهد فرزند نیز در این پیکار بزرگ با نفس شرکت جوید و لذت تسلیم و رضا را همچون پدر بچشد!

از سوى دیگر فرزند هم مى‏خواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد، نمى‏ گوید مرا ذبح کن، بلکه مى‏گوید هر مأموریتی دارى انجام ده، من تسلیم امر و فرمان او هستم و مخصوصاً پدر را با خطاب «یا ابت»! (اى پدر!) مخاطب مى‏سازد تا نشان دهد این مسئله از عواطف فرزندى و پدرى سر سوزنى نمى‏کاهد که فرمان خدا حاکم بر همه چیز است.[4]

و از سوى سوم مراتب ادب را در پیشگاه پروردگار به عالى‏ترین وجهى نگه مى‏دارد، هرگز به نیروى ایمان و اراده و تصمیم خویش تکیه نمى‏کند، بلکه بر مشیت خدا و اراده او تکیه مى‏ نماید و با این عبارت از او توفیق پایمردى و استقامت مى‏ طلبد.

و به این ترتیب هم پدر و هم پسر، نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزى کامل مى‏گذرانند.

فرزند فداکار براى اینکه پدر را در انجام این مأموریت، کمک کند و هم از رنج و اندوه مادر بکاهد، هنگامى که او را به قربانگاه در میان کوه‏ هاى خشک و سوزان سرزمین منى آورد، به پدر گفت: پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مى‏ترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسان‌تر باشد! ای پدر! قبلاً پیراهنم را از تن بیرون کن که مبادا به خون آلوده شود و مادرم آن را ببیند و عنان صبر از کفش بیرون رود.

آنگاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى ندیدى پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلى خاطر و تسکین دردهاى او است، چرا که بوى فرزندش را از آن خواهد یافت و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مى‏فشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.[5]

لحظه‏ هاى حساسى فرا رسید، فرمان الهى باید اجرا مى‏شد، ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید و گونه‏ هایش را بوسه داد و هر دو در این لحظه به گریه افتادند، گریه‏ اى که بیانگر عواطف و مقدمه شوق لقاى خدا بود.

قرآن همین اندازه در عبارتى کوتاه و پر معنى مى‏گوید: «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ؛ هنگامى که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین فرزند را بر خاک نهاد»[6]

بعضى گفته ‏اند: منظور از جمله «تَلَّهُ لِلْجَبِینِ» این بود که پیشانى پسر را به پیشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بیفتد و عواطف پدرى به هیجان در آید و مانع اجراى فرمان خدا شود!

به هر حال ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و کارد را به حرکت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوى فرزند گذارد در حالى که روحش در هیجان فرو رفته بود و تنها عشق خدا بود که او را در مسیرش بى تردید پیش مى ‏برد. اما کارد برنده در گلوى لطیف فرزند کم ترین اثرى نگذارد![7]

طبق بعضى از روایات، شیطان به دست و پا افتاد، کارى کند که ابراهیم از این میدان پیروز بیرون نیاید، گاه به سراغ مادرش «هاجر» آمد و به او گفت: مى ‏دانى ابراهیم چه در نظر دارد؟ مى‏ خواهد فرزندش را امروز سر ببرد! هاجر گفت: برو سخن محال مگو که او مهربان تر از این است که فرزند خود را بکشد، اصولاً مگر در دنیا انسانى پیدا مى‏ شود که فرزند خود را با دست خود ذبح کند؟

شیطان به وسوسه خود ادامه داد و گفت او مدعى است خدا دستورش داده است.

هاجر گفت: اگر خدا دستورش داده، پس باید اطاعت کند و جز رضا و تسلیم راهى نیست! گاهى به سراغ فرزند آمد و به وسوسه او مشغول شد. از آن هم نتیجه ‏اى نگرفت، چون اسماعیل را یکپارچه تسلیم و رضا یافت.

سرانجام به سراغ پدر آمد و به او گفت: ابراهیم! خوابى را که دیدى خواب شیطانى است! اطاعت شیطان مکن! ابراهیم که در پرتو نور ایمان و نبوت او را شناخت بر او فریاد زد دور شو اى دشمن خدا.[8]

والاترین صفت بنده در مقابل رب، همان تسلیم بودن اوست. قرآن کریم در آیه‌ای به یکى دیگر از ویژگی‌های و صفات برگزیده ابراهیم که در واقع، ریشه بقیه صفات او است، اشاره کرده و مى‏گوید: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمین[9]‏؛ در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور! (و در برابر حق، تسلیم باش! او فرمان پروردگار را، از جان و دل پذیرفت و) گفت: «در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم‏» و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلا[10]؛ دین و آیین چه کسى بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد و پیرو آیین خالص و پاکِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستىِ خود، انتخاب کرد»

همچنین در دعای قربانی سراسر تسلیم در برابر خداوند را به ذابح یادآوری می‌نماید: «یا قَومِ اِنّی بَریءٌ مِمّا تُشرِکون اِنّی وَجَّهتُ وَجهی لَلَّذی فَطَرَالسَّمواتِ وَالاَرضَ حَنیفاً مُسلِماً وَما اَنَا مِنَ المُشرِکینَ اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّه رَبِّ العالَمینَ لا شَریکَ لَهُ وَ بِذالِکَ اُمِرتُ وَ اَنا مِنَ المُسلِمینَ اَللّهمَّ مِنکَ وَلَکَ بِسمِ الله وَ بِاللهِ وَ اللهُ اَکبَرُ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ[11]»

2. افزایش تقوا

ذبح قربانی جهت تقرب پروردگار از زمان آدم ابوالبشر- علیه‌السلام- شروع شد، وقتی که دو فرزندش هابیل و قابیل به ترتیب یک قوچ و مقداری گندم را به عنوان قربانی به بارگاه خداوندی تقدیم کردند، به دستور و روال آن زمان صاعقه‌ای از آسمان قربانی هابیل را سوزاند که این علامت قبولی بود و قربانی قابیل به حال خود باقی ماند.

در قرآن مجید این واقعه تاریخی چنین آمده است: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین[12]‏؛ و داستان دو فرزند آدم را به حقّ بر آنها بخوان: هنگامى که هر کدام، کارى براى تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ امّا از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد؛ (برادرى که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: «(من چه گناهى دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران مى‏ پذیرد.»

قربان به معناى چیزى است که باعث تقرب به پروردگار می‌شود، پس لازمه قربانی تقوای قلب و طهارت نفس است. خداوند متعال می‌فرماید: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْکُم‏[13]؛ نه گوشت‌ها و نه خون‌هاى آن‌ها، هرگز به خدا نمى ‏رسد. آنچه به او مى‏رسد، تقوا و پرهیزگارى شماست‏»

اصولاً خدا نیازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است و نه نیازمند، او وجودى است کامل و بی‌انتها از هر جهت؛ بلکه آنچه به خدا مى‏رسد، تقوا و پرهیزگاری و پاکى اعمال شما بندگان است.

به تعبیر دیگر: هدف آن است که شما با پیمودن مدارج تقوا در مسیر یک انسان کامل قرار گیرید و روز به روز به خدا نزدیکتر شوید، همه عبادات کلاس‌های تربیت است.

قربانى به انسان، درس ایثار و فداکارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا می‌دهد.

این تعبیر که خون آن‌ها نیز به خدا نمى‏رسد، با اینکه خون قابل استفاده نیست، ظاهراً اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است که هرگاه حیوانى را قربانى مى‏ کردند، خون آن را بر سر بت‌ها و گاه بر در و دیوار کعبه مى‏ پاشیدند و بعضى از مسلمانان ناآگاه بی‌میل نبودند که در این برنامه خرافى از آن‌ها تبعیت کنند، آیه فوق نازل شد و آن‌ها را نهى کرد.[14]

متأسفانه هنوز این رسم جاهلى در بعضى از مناطق وجود دارد که هرگاه‏ به خاطر ساختن خانه ‏اى قربانى مى‏کنند، خون آن را بر سقف و دیوار آن خانه مى‏پاشند و حتى در ساختمان بعضى از مساجد نیز این عمل زشت و خرافى را که مایه آلودگى مسجد است، انجام مى‏دهند که باید مسلمانان با آن مبارزه کنند.[15]

ابی‌بصیر از امام صادق ـ علیه‌السلام ـ درباره علت قربانی کردن، ‌پرسید ایشان فرمودند: «إِنَّهُ یُغْفَرُ لِصَاحِبِهَا عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا عَلَى الْأَرْضِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مَنْ یَتَّقِیهِ بِالْغَیْب[16]‏؛ همانا قربانی گناهان صاحبش را می‌ریزد، هنگامی که اولین قطره خونش بر زمین می‌ریزد، همانا خداوند از غیب می‌داند، چه کسی تقوا را رعایت می‌کند.»

3. مبارزه با نفس

قربانی کردن نمادی از قطع دلبستگی و جلوه‌ای از ایثار مال در راه محبوب واقعی است و انجام قربانی موجب قطع علقه‌های روحی و مالی است. قربانی حیوان اشاره به قربانی و ذبح حیوانیت انسان دارد؛ یعنی به انسان می‌آموزد که باید برای رسیدن به کمال انسانی، نفس حیوانی خویش را در همین‌جا بکشد و قصد کند که دنبال هوا و هوس نفس نرود در واقع، قربانی درسی است که حضرت ابراهیم - علیه‌السلام- به امر خداوند برای انسان‌ها به یادگار گذاشت. ابراهیم - علیه‌السلام - وقتی به ذبح اسماعیل مأمور شد، بدون هیچ تردیدی به جانب خداوند رفت و از پیروی هوا و هوس پرهیز نمود و جگرگوشه خودش را برای تقدیم به خداوند، آماده قربانی کرد.

امام سجاد - علیه‌السلام- به «شبلی» می‌فرماید: «فَعِنْدَ مَا ذَبَحْتَ هَدْیَکَ نَوَیْتَ أَنَّکَ ذَبَحْتَ حَنْجَرَةَ الطَّمَعِ بِمَا تَمَسَّکْتَ بِهِ مِنْ حَقِیقَةِ الْوَرَعِ وَ أَنَّکَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ إِبْرَاهِیمَ (ع) بِذَبْحِ وَلَدِهِ وَ ثَمَرَةِ فُؤَادِهِ وَ رَیْحَانِ قَلْبِهِ وَ حَاجَّهُ[17]؛ آیا هنگام قربانی، نیت کردی که حنجره طمع را ذبح می‌کنی؟ و آیا نیت کردی که با این عمل از سنّت ابراهیم ـ علیه‌السلام ـ پیروی کنی که پسرش و میوه قلبش و گُل سرسبدش را برای خداوند قربانی نمود؟»

او گفت: نه.

امام سجاد - علیه‌السلام- فرمود: «پس تو قربانی نکرده‌ای».

 امام صادق- علیه‌السلام- نیز می‏فرماید: «وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِیحَة[18]؛ به هنگام کشتن قربانی، گلوی هوای نفس و حنجره خواهش‌های بیجای دل و طمع را ببر! و به حیات آن‌ها خاتمه بده تا از هر زبان و فتنه در امان باشی»

باز در آن کوش که قربان کنی                                 هرچه کنی کوش که با جان کنی

تیغ وفا بر گلوی جان بنه                                       گردن تسلیم به فرمان بنه

ساحت این عرصه که ارضِ مناست                          سر به سر این دشت فنا در فناست

هر که نشد کشته به شمشیر دوست                      لاشه مردار به از جان اوست

4.  اطعام و توجه به مستمندان

یکی دیگر از درس‌های تربیتی قربانی دادن، توجه به اطعام و سیر کردن مستمندان است. قرآن مجید صراحت دارد بر اینکه، گوشت قربانی برای طعام فقرا و مساکین است: «فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ[19]؛ از گوشت آن‌ها بخورید و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید»

فرق میان «قانع» و «معتر» این است که «قانع» به کسى مى‏ گویند که اگر چیزى به او بدهند قناعت مى‏کند و راضى و خشنود مى‏ شود و اعتراض و ایراد و خشمى ندارد؛ اما «معتر» کسى است که به سراغ تو مى‏آید و سؤال و تقاضا مى‏ کند و اى بسا به آنچه مى‏ دهى راضى نشود و اعتراض کند. مقدم داشتن «قانع» بر «معتر» نشانه این است که آن دسته از محرومانى که عفیف النفس و خویشتن دارند باید بیشتر مورد توجه قرار گیرند.[20]

خداوند متعال در جای دیگر می‏ فرماید: «وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فی‏ أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهیمَةِ الْأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر[21]؛ و در ایّام معیّنى نام خدا را، بر چهارپایانى که به آنان داده است، (به هنگام قربانى کردن) ببرند؛ پس از گوشت آن‌ها بخورید و بینواى فقیر را نیز اطعام نمایید.»

رسول خدا - صلی الله علیه وآله  می‌فرمایند: «إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْأَضْحَى لِتَتَّسِعَ مَسَاکِینُکُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأَطْعِمُوهُمْ[22]؛ قربانى را خدا براى آن گذاشت تا توسعه‌اى بر فقرا در گوشت باشد، پس به فقرا از آن بخورانید»

امام باقر  علیه‌السلام- نیز می‌فرمایند: «إِنَّ الله عَزَّ وَجَلَّ یُحِبُّ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِرَاقَةَ الدِّمَاءِ[23]؛ خداوند عزوجل طعام دادن و قربانی کردن را دوست دارد»

همچنین از امام صادق علیه‌السلام- درباره گوشت قربانی پرسیده شد، ایشان فرمودند: «وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ علیهما السلام- یَتَصَدَّقَانِ بِثُلُثٍ عَلَى جِیرَانِهِمْ وَ بِثُلُثٍ عَلَى السُّؤَّالِ وَ بِثُلُثٍ یُمْسِکَانِهِ لِأَهْلِ الْبَیْت[24]؛ و همیشه علی بن الحسین و ابو جعفر - علیهما السّلام- ثلث قربانى را صدقه همسایگان و ثلث دیگر را صدقه سائلان می‌ساختند و ثلث سوم را براى خانواده نگاه می‌داشتند.»

5.توکل

آخرین توصیه و درس تربیتی که در این جلسه از این عمل اسلامی قربانی می‌آموزیم، درس توکل است.

امّ سلمه نزد رسول خدا - صلی الله علیه وآله - آمد و گفت: یا رسول اللّه! عید أضحى فرا می‌رسد و من بهاى قربانى ندارم؛ پس آیا اجازه دارم قرض بگیرم و قربانى کنم؟ حضرت فرمود: «اسْتَقْرِضِی وَ ضَحِّی فَإِنَّهُ دَیْنٌ مَقْضِیٌّ[25]؛ قرض بگیر و قربانی کن؛ زیرا آن قرضی ادا شدنى است»

این نشان می‌دهد که با توکل به خدا فرد قرض بگیرد و قربانی را انجام دهد.

در روایت دیگری امیرالمومنین علی- علیه‌السلام- می‌فرمایند: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْأُضْحِیةِ لَاسْتَدَانُوا وَ ضَحَّوْا إِنَّهُ لَیغْفَرُ لِصَاحِبِ الْأُضْحِیةِ عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا[26]؛ اگر مردم می‌دانستند چه پاداشی در قربانی کردن وجود دارد قرض می‌گرفتند و قربانی می‌کردند؛ زیرا صاحب قربانی با اولین قطره‌ای که از خون آن می‌ریزد، بخشیده می‌شود.»

گریز و شعری در فراق شهدای منا

سال گذشته در ایامی که ابراهیم ـ علیه السلام ـ اسماعیلش را به قربانگاه ‌برده، عده‌ای از حاجیان عزیز ما نیز خود را به قربانگاه منی رساندند. اسماعیل ـ علیه السلام ـ می‌دانست که تحمل مرگش برای مادرش سخت است، فرمود: پیراهن خونی مرا برای مادر ببرید تا آرام شود. اما من نمی‌دانم چه می‌کشند آن مادرانی که هنوز بدن‌های پاک عزیزانشان از منی برنگشته است! و یا اینکه بدن‌های کبود و له شده حاجیانشان را در مقابل دیدگانشان قرار دادند!

می‌سرایم از غم و درد مِنا                           شیعه را آن غِصّۀِ درد آشنا

عاشقان را دیدۀِ مانده به راه                        غِصّۀِ گم گشتن یوسف به چاه

می‌سرایم در تب دلواپسی                          عاشقان را مثنویِ بی‌کسی

دیده‌های منتظر بر راه را                              حُرم آتش، بر لبانِ آه را

از عراق و از یمن تا از دمشق                        دم به دم افزون‌تر آید شورِ عشق

عرشیان و فرشیان بی‌تاب او                          از حجاز آید شمیمِ ناب او

سُرمه در چشمِ سَحَر، شب می‌کند                آسمان از داغ او، تب می‌کند

بوی دیگر می‌دهد آدینه‌ها                             گشته برپا کربلا در سینه‌ها

از یمن آید شَمیمی دلنواز                             فاشِ مستی می‌کند، پیمانه راز

سینه‌ها لبریز شوق و اشتیاق                        صبحِ صادق چیره بر شامِ فراق

می‌رسد ما را سحرگاهِ ظُهور                          رو به پایان می‌رسد این راهِ دور

ساغرِ سبز وِلا بِگرفته دست                           می‌رسد ساقیِ صَهبای اَلَست

آن محمد زادۀِ حیدر تبار                                در میان بسته علی را ذوالفقار

از سعودی‌ها بگیرد تا حرم                             بیرق سبز ولا آرد علم

نعرۀِ انِّی اَنالمهدی زند                                اندرون کعبه بُتها بشکند

آرزو داریم وصل یار خویش                          در دل شوریدۀِ غمبارِ خویش

جوی خون شد از منا جاری به حج              یوسف گم گشته عَجّل بر فَرَج[27]



[1]. روش سؤالی.

[2]. پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله‌العظمی بهجت (ره).

[3]. صافات/102.

[4]. تفسیر نمونه، ج‏19، ص 112.

[5]. تاریخ انبیاء، ج 1، ص 164- 169، با دخل و تصرف.

[6]. تفسیر نمونه، ج‏19، ص 113.

[7]. همان، ص 114.

[8]. تفسیر ابو الفتوح رازى، ج9، ص 326.

[9]. بقره/131.

[10]. نساء/125.

[11]. الکافی، ج‏6، ص 31.

[12]. مائده/127.

[13]. حج/37.

[14]. کنز العرفان، ج 1، ص 314.

[15]. تفسیر نمونه، ج‏14، ص 110.

[16]. وسائل الشیعة، ج‏14، ص 207.

[17]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص 171.

[18]. بحار الأنوار،، ج‏96، ص 125.

[19]. حج/36.

[20]. تفسیر نمونه، ج‏14، ص 108.

[21]. حج/28.

[22]. بحار الأنوار، ج‏96، ص 296.

[23]. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام، ص 36.

[24]. الکافی، ج‏4، ص 499.

[25]. من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص 213.

[26]. علل الشرائع، ج‏2، ص 440.

[27]. منصور نظری.