به گزارش پایگاه تخصصی مسجد، ابوالشهید، حجت الاسلام و المسلمین «سید مصطفی احمدی» امام جماعت «مسجد امیرالمومنین(علیه السلام)» ورامین و امام جمعه موقت ورامین، از مبارزان پیش از انقلاب اسلامی و از جمله کسانی است که در قیام ۱۵ خرداد ۴۲ و حادثه کفن پوشان ورامین به همراه پدرش حضور داشته است.
به مناسبت سالروز این قیام تاریخی، چگونگی حوادث و حواشی آن روز را از ایشان چویا شده ایم که در ادامه میآید.
* در ابتدا از آن روز تاریخی بفرمائید.
خمینی منم!
روز ۱۵ خرداد سال ۴۲ ، ساعت ۸ صبح به ما خبر رسید که دیشب به منزل امام خمینی ریخته اند و ایشان را به تهران بردند. گویا درب را هم نزدند، نردبان گذاشته و از دیوار منزل ایشان بالا رفتند. امام هم در آن لحظه در منزل تشریف نداشتند. در واقع در منزل مجاور بودند. مأموران منزل را میگردند ولی امام(ره) را نمییابند. خادم منزل را که پیرمردی بوده، به باد کتک میگیرند، که خمینی کجاست؟!
امام(ره) از منزل مجاور صدایِ فریاد پیرمرد را میشنوند و بیرون میآیند و می فرمایند: خمینی منم! چرا این پیرمرد را می زنید؟! یک فولکس واگن تا جلوی درب آورده بودند. امام(ره) را سوار آن میکنند و ماشین را روشن نمیکنند که مبادا همسایه ها و اهل محله از بردن امام(ره) خبردار شوند! ماشین را حول میدهند تا سر کوچه و آنجا امام(ره) را سوار ماشین دیگری میکنند و به سمت تهران میروند.
نمازی پشت به قبله
اینطور که نقل میکرند، در بین راه صبح میشود! امام(ره) قبل از اینکه آفتاب بزند از ماموران میخواهند جایی نگه دارند تا نماز بخوانند. ماموران میترسند مبادا نگه دارند و ماشینهایی که در جاده رفت و آمد میکنند، متوجه امام(ره) شوند و جلوی بردن ایشان را بگیرند. لحظاتی میگذرد و کم کم آفتاب در حال بالا آمدن است. دوباره امام خمینی(ره) به ماموران می فرمایند: ماشین را نگه دارید! بیرون تیمم میکنم و وارد ماشین میشوم. ماشین را نگه داشتند و ایشان تیمم کرده و دوباره به داخل ماشین برگشتند. معمولاً وقتی ماشین به سمت تهران میرود، تقریباً پشت به قبله است. بعدها امام(ره) در فرمایشات خود فرمودند که آن روز پشت به قبله نماز خواندم.
به امام گفتند برای خودت منزلی اجاره کن!
آن روز ابتدا امام(ره) را به زندان قصر و سپس به عشرتآباد میبرند. در عشرتآباد به امام میگویند در این نزدیکی یک منزل اجاره کنید که تحت نظر نیروهای ما باشید! ظاهراً یکی از تجار تهران به نام «روغنی» منزلش در قیطریه را در اختیار امام(ره) قرار میدهد. در مدتی که مرحوم امام مهمان ایشان بودند، این شخص حتی خرج پاسبان هایی را که مراقب ایشان بودند را هم داده بود!
آیتالله خمینی آزاد است!
در مدتی که امام(ره) آنجا در حصر و تحت مراقبت بودند، رسانه های حکومت اعلام میکنند که «آیتالله خمینی آزاد است! خانه ای در قیطریه اجاره کرده و در آنجا به سر می برد». وقتی مردم تهران مطلع شدند که ایشان در آن محله هستند، برای دیدار ایشان هجوم میبرند. از طرفی عکاسان و خبرنگاران کشورهای مختلف از این اتفاق گزارش تهیه میکنند.
شاه به لحاظ قانونی حق نداشت امام خمینی(ره) را دستگیر کند، چون در قانون اساسی آمده بود که مجتهدین مصونیت قضایی دارند. لذا چون رفتار شاه خلاف قانون بود با این کارش سعی داشت به دنیا بفهماند که من خمینی را دستگیر نکردهام! مردم با او ملاقات می کنند و او کاملاً آزاد است!
یک سوأل از امام خمینی(ره)، آیا مردم از کشتار میترسند؟!
عکاس ها و خبرنگار ها هم به نوعی شاهدان او محسوب میشدند. اما فردای ملاقات امام(ره) با مردم هر نوع دیداری با ایشان ممنوع شد! فقط یک نفر در آن مدت هر روز امام(ره) را میدید و او هم «حسن پاکروان» رئیس ساواک بود. مقصود پاکروان از این دیدارها حرف کشیدن از امام خمینی(ره) بود، آیا بعد از از این دستگیری دوباره به مبارزه ادامه خواهد داد یا خیر؟ این احتمال را می دادند که بعد از کشتار مردم در ۱۵ خرداد، امام(ره) از مبارزه منصرف می شوند!
از جمله مواردی که پاکروان درباره آنها در آن مدت با امام(ره) صحبت می کرد جدایی دین از سیاست و یا اینکه شاه فهمیده است که شما قصد براندازی حکومت ایران را ندارید! یک روز هم مدعی میشد؛ شما جلوی فعالیت اسرائیل را در ایران گرفتهاید!
اگر شاه دست به دریا بزند، دریا نجس میشود!
اما در مقابل امام خمینی(ره) حتی یک کلمه هم با پاکروان حرف نمیزد! در نهایت مجبور شدند به سراغ همان آقای روغنی که امام(ره) در مِلکش سکونت داشت بروند، از او خواستند تا با امام(ره) تماس بگیرد که ایشان را متقاعد کند تا با شاه ملاقات نمایند.
روغنی نزد امام(ره) می رود و از ایشان می خواهد که با شاه ملاقات کنند تا اختلافات بین آنها حل شود. «روغنی» به امام می گوید اگر که مستقیماً با شاه دیدار داشته باشید، ممکن است آنچه شما میخواهید را عملی کنند.
ایشان در پاسخ میفرمایند؛ مقصود اینها از دیدار من و شاه رفع اختلافات نیست! ثانیاً در نظر این مردم، شاه آنقدر خلافکار و تباهکار است که اگر دست به دریا بزند دریا نجس میشود. لذا میخواهند من را هم با این ملاقات با تهمت و بهتان آلوده کنند.
* شما در ورامین، بعد از دستگیری امام چه واکنشی داشتید؟
وصیت نامه هایمان را نوشتیم!
۱۵ خرداد که ما شنیدیم ساواک امام(ره) را دستگیر کرده است، من و پدرم ] سیدآقا احمدی[ به منزل داییام رفتیم. «حاج میرزاآقا خلیلی»، «حاج حسن معصومشاهی» و «حاج حسین رضایی» هم به آنجا آمدند. وصیت نامههایمان را نوشتیم و به همسر داییام دادیم.
شنیدیم که یک عده هم کفن پوش از پیشوا به سمت تهران می روند تا به مردمی که در تهران تظاهرات میکنند بپیوندند. از منزل که بیرون آمدیم، دیدیم آن ها رسیدند به جلوی درب منزل ما! ما هم با آنها همراه شدیم و به سمت تهران رفتیم. من قبل از اینکه به پل باقرآباد برسم به توصیه پدرم سوار یک جیپ شدم و با جیپ به سمت تهران رفتم.
اگر قرار بود با حرف تو برگردیم، با حرف زنهایمان در خانه میماندیم!
اما پدرم و بقیه در «حادثه پل باقرآباد» حضورداشتند. شخصی به نام «سرهنگ بهزادی» با افرادش جلوی کفن پوشان را میگیرند. دایی من نقل میکرد؛ بهزادی چند نفر از بزرگان جمع را خواست.
سرهنگ به بزرگترها می گوید؛ از همین راهی که آمدید برگردید. من مأمور به تیراندازی هستم! هرکس از این پل عبور کند به او شلیک میکنیم. یک نفر از کفن پوشان پیشوا به بهزادی میگوید؛ اگر قرار بود این حرفها را گوش کنیم، همان اول که زنهایمان به ما گفتند: «نروید کشته میشوید» به حرف آنها گوش میکردیم!
پس از این صحبت ها جماعت از روی پل رد میشوند و سرهنگ بهزادی هم دستور شلیک می دهد. همانجا متاسفانه تعدادی از اهالی پیشوا و ورامین به شهادت میرسند. عده ای زخمی می شوند عدهای نیز بازمیگردند. تعدادی را هم بازداشت میکنند.
* بعد از آن روز، جو ورامین و پیشوا چطور بود؟ مردم ترسیدند؟
مردم هرگز از کشتار رژیم نترسیدند
خیر! حکومت از خدا میخواست مردم بعد از آن روز بترسند و ساکت شوند، اما اینگونه نشد! ۱۵ سالی که امام در تبعید به سر بردند، مردم به هیچ عنوان از پا ننشسته و به مبارزه ادامه دادند. مردم در مجالس دعا میخواندند امام(ره) را دعا و حکومت را نفرین میکردند.
ما مرتب در حسینیه بنی فاطمه(س) ورامین برنامه داشتیم. روزهای جمعه هر هفته برنامه سخنرانی داشتیم، از وعاظ انقلابیِ تهران دعوت میکردیم به این حسینیه میآمدند. اعلامیه های امام را به طرق مختلف به ورامین و پیشوا میآوردیم و بین اهالی پخش می کردیم.
بله! به هیچ عنوان مردم بعد از قیام ۱۵ خرداد ساکت ننشستند.
* همانطور که حضرتعالی مطلع هستید، یکی از مصادیق «جهاد تبیین» روایت همین روزهای مهم سرنوشت ساز است. لزوم روایتگری قیامی مثل قیام ۱۵ خرداد چیست؟
اعتراض امام خمینی به حکومت، جهاد تبیین بود
در ابتدا عرض کنم که تمامی اعلامیه هایی که در آن زمان از جانب امام خمینی(ره) صادر میشد وجود دارد و به کتاب هم تبدیل شده است. لذا خواندن آن ها برای شناخت انقلاب و مبارزات انقلاب اسلامی لازم است.
یکی از دلایل اعتراض امام خمینی(ره) که منجر به قیام ۱۵ خرداد شد، «تبیین» اتفاقات زمانه خودش بود!
آن زمان قانون انجمن های ایالتی و ولایتی در مجلس شورای ملی طوری تصویب شده بود که نقش احکام اسلام را در برخی تصمیمات نادیده گرفته بود. ]قانون انجمن های ایالتی و ولایتی در اولین دوره دوره مجلس شورای ملی به منظور تشکیل شوراهای استان ها و شهرستان ها به تصویب رسیده بود تا اینکه در سال ۴۱ به تصویب کابینه اسدالله علم رسید. طبق این مصوبه که در غیاب مجلس حکم قانون را داشت، زنان به خدمت سربازی فرستاده میشدند، زنان حق رأی داشتند و همچنین شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید را از شرایط انتخاب شوندگان حذف کرده بودند که باعث میشد کسانی از فرقه بهاییت و یا افراد ذینفوذ آمریکا و اسرائیل به مناصب حکومتی وارد شوند. [
این شورا ممکن بود برای مسائلی حتی مثل روزه نماز و مسائل عبادی مردم تصمیم گیری کند. این تصمیمات در واقع از جانب آمریکا گرفته میشد تا مردم ایران را اسیر و بندهی خود کند.
در واقع آنها میخواستند مردم به آنچه که خدا و پیغمبر(ص) گفته بی اعتقاد شوند و احکام اسلام را کنار بگذارند. این مسائل باعث اعتراض امام خمینی(ره) در آن زمان شد. البته بارها وزرای دولت به قم آمدند و رفتند تا امام(ره) را متقاعد کنند اما ایشان میفرمودند آنچه که تصویب شده هم بر خلاف اسلام و شرع است و هم بر خلاف قانون اساسی است.
در همان زمان من، مرحوم آقا شیخ «عباس قمی»]؟ [ و مرحوم حاج شیخ «احمد جنیدی» پیشوا، نزد امام(ره) رفتیم و به ایشان عرض کردیم ما در خدمت شما هستیم. امر بفرمایید!
مردم به رژیم تلگراف بزنند!
مرحوم امام خمینی(ره) فرمودند؛ به شهرتان بازگردید! به مردم بگویید من و علماء با این تصمیم دولت ]مصوبه انجمن های ایالتی و ولایتی [مخالف هستیم. به مردم بگویید؛ به تلگرافخانه شهر بروند و دسته جمعی به دستگاه حاکمه تلگراف بزنند و مراتب اعتراض خود را به گوش آنها برسانند!
وقتی من به ورامین برگشتم بعد از این که اعلامیهها را پخش کردم، در یک مجلس مردم دسته دسته می آمدند و من به آنها جریان را میگفتم. به آنها گوشزد میکردیم که رژیم می خواهد، خدا، قرآن و احکام اسلام را از تصمیماتی که برای مردم گرفته میشود حذف کند! به آنها گفتم: میخواهند هر آنچه که این انجمنهای ایالتی و ولایتی میگویند مردم به آن عمل کنند. به مردم گفتم: امام(ره) از شما خواستند به تلگرافخانه بروند و اعتراضات خود را به صورت تلگراف به دستگاه حاکم ارسال نمایند.
من هم طعم زندان را چشیدم!
ظهر شد! شهربانی من را خواست! من را سوال پیچ کردند که چه میگویی، کجا بودی و در نهایت پروندهای برای من تشکیل دادند و به زندان قصر در تهران فرستادند.
ما دو نفر بودیم یکی آقای حاج «شیخ اسماعیل ملایری» و دیگری هم من بودم که بعد از زندان قصر ما را به قزل قلعه بردند. تا ماه رمضان آن سال در قزل قلعه بودیم و بعد از آن هم آزاد شدیم. دوباره به ورامین برگشتیم و روز از نو روزی از نو مبارزه از نو!
لازم است که روایت آن روزها به صورت کتاب درآید
به هر حال روایت ۱۵ خرداد باید به جوانها و آنها که در جریان آن مبارزات نبودند گفته شود. اکنون از قضیه ۱۵ خرداد، ۵۹ سال میگذرد. اکنون کسانی که در آن مبارزات شرکت داشتند، کم هستند. لذا لازم است این مبارزات مرتب بازگو شوند. افرادی که آن روزها را درک کرده اند شرایط و خاطرات را به دیگران منتقل کنند.
لازم است که روایت آن روزها به صورت کتاب درآید. حتی بنا به توصیه رهبر عظیمالشأن ما این روایات باید در کتب درسی آورده شوند. اگر اینگونه نشود قطعاً به فراموشی سپرده میشود.