سرویس اجتماعی
گزارشی از یک باشگاه ورزشی متفاوت؛

لذت ورزش در جوار مسجد هدایت

لذت ورزش در جوار مسجد هدایت
(یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۷) ۱۵:۵۲

باشگاه «رزم انتظاران» یک مجموعه ورزشی در جوار مسجد هدایت تهران است که برای بیش از چهل سال، ورزشکارانی مؤمن و متعهد تربیت کرده است. حسن همجواری با مسجد هدایت و حضور یک استاد پیشکسوت که به اخلاق پهلوانی شهرت دارد، موقعیت این باشگاه را ممتاز کرده است.

به گزارش پایگاه تخصصی مسجد به نقل از ایکنا، تربیت جوانانی بانشاط و باتحرک که سلامت جسمانی خود را حفظ کنند و آمادگی جسمی و روحی برای فعالیت در عرصه‌های مختلف فرهنگی و اجتماعی جامعه اسلامی را داشته باشند، یکی از کارکردهای مهم مسجد طراز اسلامی، محسوب می‌شود. در این راستا، ایجاد یک محیط ورزشی سالم در جوار مساجد، به گونه‌ای که اهداف این محیط ورزشی در خدمت اهداف مسجد باشد، می‌تواند در دستور کار فعالان مسجدی قرار گیرد. نمونه این محیط، باشگاه «رزم انتظاران» یک مجموعه ورزشی در جوار مسجد هدایت تهران است که برای بیش از چهل سال، ورزشکارانی مؤمن و متعهد تربیت کرده است. حسن همجواری با مسجد هدایت و حضور یک استاد پیشکسوت که به اخلاق پهلوانی شهرت دارد، موقعیت این باشگاه را ممتاز کرده است. خبرنگار ایکنا برای ساعاتی به این مکان رفت و از حال و هوای خود نوشت.

خیابان جمهوری، نرسیده به لاله‌زار، در انتهای کوچه‌ای بن بست؛ انگار زمان گیر کرده و قصد حرکت ندارد، درست مثل عقربه ساعت‌های دیواری نصب شده در دُکان‌های بن بست هدایت، نبش مسجد هدایت. نام مسجد هدایت را چندین بار شنیده بودم، هرسال در سالگرد رحلت آیت‌الله طالقانی نام این مسجد بر سر زبان‌ها می‌افتد. محله هدایت، منطقه‌ای است که از نظر بافت شهری جزو قدیمی‌ترین نقاط تهران محسوب می‌شود و اگر کمی با حوصله در آنجا قدم بزنی و زرق و برق مغازه‌های خیابان استانبول سابق را نادیده بگیری، می‌توانی گوشه‌هایی از تاریخ معاصر ایران را پیدا کنی. هنوز در کوچه پس کوچه‌های خیابان جمهوری دیوارنوشته‌هایی وجود دارد که انگار همین دیروز به دست فردی که آرمانی را دنبال می‌کرده نوشته شده است. اگر کمی هم با دقت به تابلوی سردر مغازه‌های قدیمی نگاه کنی متوجه می‌شوی نیم قرن قبل آدم‌ها تنها با حفظ کردن پنج شماره از طریق خطوط تلفن شهری با یکدیگر تماس می‌گرفتند. طبق عادت همیشگی چند دقیقه‌ای زودتر خودم را به نشانی نوشته شده در دعوتنامه مسجد هدایت رساندم. مسجدی قدیمی با بافت تاریخی، جایی که هنوز ساختار سنتی یک عبادتگاه را می‌توان در آن دید. از مسجد بیرون آمدم و از کنار مغازه‌های قدیمی کوچه و مسجد جنب باشگاه عبور کردم و خودم را به داخل باشگاه رساندم. باشگاه ورزشی قدیمی با نام «رزم انتظاران» در انتهای یک کوچه بن‌بست.

در و دیوار باشگاه پر است از جام‌های قهرمانی، لو‌ح‌های تقدیر و مدال‌های رنگارنگ. بخشی از دیوار ورودی باشگاه نیز مزین به عکس شهدای مسجد بود. از یک دالان بسیار کوچک خودم را به سمت ورودی باشگاه رساندم، درست کنار ورودی سالن تمرین، آبدارخانه‌ای بود که بر روی دیوار آن جمله‌ای نقش بسته بود که ورزشکاران را به گرفتن وضو پیش از ورود به محیط تمرین دعوت می‌کرد. وارد سالن که شدم اولین چیزی که نظرم را جلب کرد پیرمرد سپید مویی بود که پیشاپیش چند همسال خود در حال دویدن بود. سعی کردم ورزشکاران متوجه من نشوند و به کار خود ادامه دهند. در همان لحظه بود که همکار عکاسم را دیدم که از سمت دیگر سالن وارد شد و شروع به عکس گرفتن کرد. اصولا تفاوت عکاسان با خبرنگاران این است که آنها چیزهایی را می‌بینند که ما نمی‌بینیم، مثلا متوجه شدم همکارم لنز دوربین را از فاصله‌ای دور بر روی یک عکس بزرگ متمرکز کرده است. عکس مرحوم آیت الله طالقانی؛ خواستم بروم و در گوشه‌ای از سالن و بر روی سکوی کوتاه تماشاچی‌ها بنشینم و آنچه را که می‌بینم یادداشت کنم، اما محیط آنقدر پویا و پر انرژی بود که از ترس محکوم شدن به سستی و تنبلی در ذهن پیرمردهای باشگاه، به گوشه‌ای از سالن رفتم و ایستادم.

محیط باشگاه هیچ شباهتی با سالن‌های ورزشی امروزی ندارد. بر خلاف باشگاه‌های ورزشی سطح شهر تهران که در آنها صدای گوش خراش موسیقی غربی حرف اول و آخر را می‌زند، اینجا ریتم ضربات کف پا بر زمین، صدای نفس نفس زدن ورزشکاران و یک فریاد بلند «یا حسین» بعد از هر یک دور دویدن، صدایی شبیه به مارش نظامی ایجاد می‌کند. پیرمرد جلودار صف دوندگان، بی اعتنا به حضور من و همکارم همچنان مصمم و جدی پیشاپیش جمعیتی که حالا بیشتر شده و میانگین سنی آن نیز پایین‌تر آمده، می‌دود.

نام او را پیش از این شنیده بودم، چندباری هم در ایام دهه فجر و از طریق تلویزیون حرکات محیرالعقول او را تماشا کرده بودم، اما تصویری که امروز از او می‌دیدم هیچ شباهتی با مشاهدات قبلی من نداشت. حاج احمد علمایی آنقدر صلابت و آرامش دارد که من را یاد فیلم «الرساله» (محمد رسول الله)، اثر مصطفی عقاد می‌اندازد. با خودم فکر می‌کنم اگر قرار بود یک کارگردان ایرانی «الرساله» را می‌ساخت و به دنبال یک چهره تازه می‌گشت، حتما استاد علمایی بهترین گزینه برای ایفای نقش «حمزة بن عبدالمطلب» بود.

نیم ساعتی از حضور در باشگاه رزم انتظاران می‌گذرد که فرصتی پیدا می‌کنم با استاد علمایی برای لحظه‌ای کوتاه صحبت کنم. به او می‌گویم برای تهیه گزارش آمده‌ایم و اگر امکان دارد چند دقیقه‌ای با ما صحبت کند. استاد علمایی با آرامش کامل ابتدا جواب سلامم را می‌دهد و می‌گوید: «فعلا در حال تمرین هستیم و بعد از ساعت باشگاه خدمت می‌رسم». حالا تمام ظرفیت باشگاه پر شده و نوع تمرینات نیز تغییر کرده است. همان پیرمردهایی که در ابتدای تمرین با آرامش می‌دویدند، حالا چنان حرکات رزمی را با دقت و قدرت انجام می‌دهند که هر بیننده‌ای را متحیر می‌کند.

حضور نوجوانان در این باشگاه بسیار پررنگ است، هر نوجوانی که دیرتر به تمرین می‌رسد ابتدا در ورودی سالن کسب اجازه می‌کند و سپس وارد فضای باشگاه می‌شود. استاد علمایی تمرینات را به گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده است که حرکت بعدی رزم انتظاران قابل پیش‌بینی نیست. در پایان هر حرکت تمرینی نیز نام مبارک یکی از ائمه اطهار(ع) با صدای بلند در فضای باشگاه طنین انداز می‌شود. فضای بیرون باشگاه را نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم بیش از یک ساعت از حضورم در این مکان گذشته و خورشید در حال غروب کردن است. نوع تمرین رزم انتظاران هم نشان می‌دهد که جلسه امروز در حال پایان است. حالا منتظرم که به سرعت در میان جمعیت خودم را به استاد علمایی برسانم و با او مصاحبه کنم اما برنامه تغییر می‌کند. دعای توسل آخرین برنامه امروز باشگاه است، استاد علمایی با عینکی که بر چشم دارد بیشتر شبیه معلمان درس دینی مدارس شده است تا یک استاد فنون رزمی. او همچنان با آرامش مثال زدنی دعای توسل می‌خواند و رزم انتظاران هم زیر لب دعا را زمزمه می‌کنند.

رزم انتظاران؛ تلاشی از صفای دل تا قوت جان/ لذت ورزش در جوار مسجد هدایت

بعد از پایان مراسم دعا با او روبرو می‌شوم، اولین حرفی که به من می‌زند این است که: «از مسجد و نماز جماعت هم گزارش تهیه می‌کنید؟»، به او می‌گویم بله حاج آقا؛ حدفاصل باشگاه تا مسجد را کنارش قدم می‌زنم و از او می‌پرسم چندسال است که در این باشگاه فعالیت دارد؟ می‌گوید: «بیش از ۴۰ سال»، از استاد علمایی می‌خواهم اگر خاطره‌ای از مرحوم آیت‌الله طالقانی دارد برایم بازگو کند، لبخندی می‌زند و می‌گوید: «بنده مانند همه مردم آیت‌الله طالقانی را می‌شناسم».

پرسش بعدی من درباره این است که چرا برای اعضای باشگاه محدودیت سنی قائل نمی‌شود؟ بازویم را می‌فشارد و پاسخ می‌دهد: هرکس تمایل داشته باشد می‌تواند در اینجا حضور پیدا کند. با اینکه می‌دانم برای رفتن به داخل مسجد و ملحق شدن به صف نمازگزاران عجله دارد ولی از استاد علمایی می‌خواهم از برنامه‌های هفتگی باشگاه برایم بگوید: او هم جواب می‌دهد: «در این باشگاه پنج روز جلسه تمرینی داریم و در پایان هر جلسه تمرین، ادعیه خاص همان روز را می‌خوانیم»، در پایان از او می‌خواهم برایم بگوید هدف او از فعالیت در این باشگاه چیست؟ علمایی نیز با همان اقتدار ابتدای تمرین می‌گوید: «می‌خواهم سربازانی را تربیت کنم که پشتیبان انقلاب و ولی فقیه باشند.»

«رزم انتظاران»؛ تلاشی از صفای دل تا قوت جان/ لذت ورزش در جوار مسجد هدایت

با استاد علمایی خداحافظی می‌کنم و به سمت سالن تمرین برمی‌گردم تا وسایلم را بردارم. حالا در تاریکی محیط باشگاه کاغذی را روی یک میز بزرگ می‌بینم که روی آن نوشته شده است: «در باشگاه رزم انتظاران از متقاضیان وجهی دریافت نمی‌شود و شما به هر میزان که مایل هستید می‌توانید به باشگاه کمک کنید.» بعد از نماز و تهیه گزارش وقتی از مسجد هدایت خارج می‌شوم و به سمت خانه برمی‌گردم با خودم می‌گویم؛ باشگاه رزم انتظاران مکانی است که در آن خبری از قیمت دلار و سکه، اخبار شبکه‌های اجتماعی و حتی غرور و تکبر وجود ندارد. با خودم عهد می‌کنم بار دیگر که به دیدار علمایی می‌روم، حتما با وضو وارد باشگاه شوم.

انتهای پیام


تعداد بازدید : ۲۳,۴۵۸

تازه ترین

ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید

پربازدیدترین